تعلّم الفارسية 29 - في مكتب لسيارات الأجرة

الثلاثاء ٢٥ فبراير ٢٠١٤ - ١٢:٠٦ بتوقيت غرينتش

في هذه الحلقة نستمع الی حوار هاتفي بين محمد وموظف في أحد مکاتب سيارات الاجرة ثم بينه وبين سائق سيارة يستقلّها متوجهاً الی شرکة کان محمد علی موعد مع مديرها.

لکن بداية نستمع وکالعادة الی معاني المفردات التي ستستخدم في الحوار:

 

أسعدتَ اوقاتاً
أنا أريد
أنت تذهب
شارع
شارع فردوسي
عشرة
التکسي يأتي
جداً
خمسة وعشرون
أنا مستعجل
الوقتُ متاخرٌ
بسرعة
قريب
في أمان الله
في حفظ الله
لماذا توقفـّت
حدث شيء
لماذا
سيارة
مثقوب
اطار العجلة
أنا أبدل
ليس لديَّ
آخر
مع
لک
انا آخذ
عذراً
ما حدث
ثقب
أنا بنفسي
أنا تأخـَّرت
عفواً
وقت بخير
من می خواهم
تو می روی
خيابان
خيابان فردوسی
ده
تاکسی می ‌آيد
خيلی
بيست وپنج
من عجله دارم
دير شده
زود
نزديک
خداحافظ
خدا نگهدار
چرا
چرا ايستادی
چيزی شده است
ماشين
پنچر
لاستيک ماشين
من عوض می ‌کنم
من ندارم
ديگر
با
برايت
من می گيرم
ببخشيد
آنچه پيش آمد
پنچر شده
من خودم
من دير کردم
خواهش می کنم
 *******

والان نستمع الی الحوار بين محمد وموظف مکتب سيارات الاجرة.
محمد: الو، سلام. وقت بخير. من يک تاکسی می ‌خواهم.
محمد: الو، مرحباً. أسعدت أوقاتاً. أنا أريد سيارة أجرة.
کارمند: سلام. کجا می روی؟
الموظف: مرحباً. أين تذهب؟
محمد: خيابان فردوسی.
محمد: شارع فردوسي.
کارمند: تو از مشترکين ما هستی؟
الموظف: أنت من مشترکينا؟
محمد: بله. من مشترک شماره ۲٥ هستم.
محمد: نعم. أنا المشترک رقم ۲٥.
کارمند: ده دقيقه بعد تاکسی می ‌آيد.
الموظف: بعد عشر دقائق يأتي التکسي.
محمد: أمّا من خيلى عجله دارم. دير شده.
محمد: لکنـّي مستعجل جداً. الوقت متأخر.
کارمند: تاکسی زود می ‌آيد. خيابان فردوسی نزديک است.
الموظف: التکسي يأتي بسرعة. شارع فردوسي قريب.
محمد: خوب است. خداحافظ.
محمد: حسناً. في امان الله.
کارمند: خدا نگهدار.
الموظف: في حفظ الله.


والآن ننتقل الی الحوار بين محد وسائق التکسي.
محمد: چرا ايستادی؟ چيزی شده است؟
محمد: لماذا توقـَّفت؟ حدث شيء؟
راننده: فکر می کنم لاستيک ماشين پنجر است.
السائق: أظنّ أن اطار السيارة مثقوب.
محمد: پنچر؟ اما من خيلی عجله دارم.
محمد: ماذا؟ مثقوب؟ لكنـّي مستعجل جداً.
راننده: بله. لاستيک پنچر است. الان آن را عوض می کنم.
السائق: نعم. الإطار مثقوب الآن أبدّله.
محمد: اما من وقت ندارم. با يک تاکسى ديگر مى روم.
محمد: لكنـّي ليس لديّ وقت. أذهب مع تکسي آخر.
راننده: من برايت يک تاکسى مى ‌گيرم. ببخشيد برای آنچه که پيش آمد.
السائق: أنا أستأجرُ لک تکسي. عذراً لما حدث.
محمد: نه. نه. خواهش می ‌کنم. من دير کردم.
محمد: لا، لا. عفواً. أنا تأخرتُ.


*******
محمد: الو، سلام. وقت بخير. من يک تاکسی می ‌خواهم.
کارمند: سلام. کجا می روی؟
محمد: خيابان فردوسی.
کارمند: تو از مشترکين ما هستی؟
محمد: بله. من مشترک شماره ۲٥ هستم.
کارمند: ده دقيقه بعد تاکسی می ‌آيد.
محمد: أمّا من خيلى عجله دارم. دير شده.
کارمند: تاکسی زود می ‌آيد. خيابان فردوسی نزديک است.
محمد: خوب است. خداحافظ.
کارمند: خدا نگهدار.


*******
محمد: چرا ايستادی؟ چيزی شده است؟
راننده: فکر می کنم لاستيک ماشين پنجر است.
محمد: پنچر؟ اما من خيلی عجله دارم.
راننده: بله. لاستيک پنچر است. الان آن را عوض می کنم.
محمد: اما من وقت ندارم. با يک تاکسى ديگر مى روم.
راننده: من برايت يک تاکسى مى ‌گيرم. ببخشيد برای آنچه که پيش آمد.
محمد: نه. نه. خواهش می ‌کنم. من دير کردم.
الی اللقاء والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته.
*******